مرتضی مهرزاد یکی از ورزشکاران ایرانی در پارالمپیک بود که بیشتر از همه قهرمانان این تیم دیده شد. قد بلند او دو متر و 44 سانتی‌متر و داستان زندگی و نحوه رسیدنش به تیم ملی والیبال نشسته، برای روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های غیرایرانی، سوژه جذابی بود.

 

جالب است خود او هم در گفت‌وگویی که با روابط عمومی فدراسیون‌ ورزش‌های جانبازان و معلولان انجام داده، گفته برزیلی‌ها او را می‌شناختند حتی بهتر از همشهری‌هایش. در مدت پارالمپیک، مهرزاد در روزنامه‌ها و سایت‌های خارجی بیشتر از رسانه‌های داخلی دیده شد و شاید این حرف او به نوعی گلایه از رسانه‌های داخلی باشد.

 

مهرزاد از والیبال نشسته به‌عنوان معجزه زندگی‌اش یاد کرده و گفته است: ‌«والیبال نشسته، معجزه زندگی من بود و خوشحالم که توانستم در این رشته، توانمندی خودم را نشان دهم. حدود هفت سال است والیبال نشسته کار می‌کنم؛ البته سال‌های اول خیلی جدی نبود و فقط برای سرگرمی بازی می‌کردم اما در چند سال اخیر به صورت متمرکز و هدفمند در این رشته فعالیت می‌کنم.»

 

ریودوژانیرو، اولین المپیک مهرزاد و دومین تجربه او از یک تورنمنت برون‌مرزی است. او چهار سال پیش تصور نمی‌کرده که بتواند در فینال پارالمپیک حضور داشته باشد: «سخت‌ترین بازی من در پارالمپیک فینال با بوسنی بود، چراکه دیگر فرصتی وجود نداشت و بچه‌های تیم آمده بودند که انتقام شکست فینال لندن را در ریو بگیرند. زمانی که بازی فینال تمام شد و بردیم، خیلی خوشحال بودم. همه ما در این یک سال، منتظر این لحظه بودیم و احساسی که از برد و قهرمانی داشتیم، قابل توصیف نیست. موقع پخش فینال بازی‌های پارالمپیک لندن، هرگز تصور نمی‌کردم روزی خودم هم در همین میدان حضور داشته باشم و برای قهرمانی بجنگم.»

 

مهرزاد از توجهی که برزیلی‌ها به او داشته‌اند، می‌گوید: «توجه و استقبال مردم و ورزشکاران دیگر در برزیل خیلی عجیب و دیدنی بود و به نظرم آن‌قدری که در برزیل من را می‌شناختند، در شهرم هنوز من را نمی‌شناسند. دراین‌مدت توانستم چند کلمه به زبان پرتغالی یاد بگیرم و با همین کلمات مختصر با افرادی که به سراغم می‌آمدند، ارتباط برقرار می‌کردم.  فکر می‌کنم این اتفاق و شناخت مردم نسبت به من از افتتاحیه و توجهی که در این مراسم به حضور من شد، کلید خورد.»

 

مهرزاد به‌جز ورزش، کارهای دیگری هم انجام می‌دهد: «به‌جز ورزش به مطالعه هم علاقه دارم. قبلا هر ماه حدود 13 عنوان مختلف مجله می‌خریدم و در کنار آن کتاب هم می‌خواندم. درحال‌حاضر بیشتر کتاب‌های تاریخی، رمان، روان‌شناسی و چند کتاب با موضوع دفاع مقدس ازجمله «دا» را خوانده‌ام. مطالعه به من حس خوبی می‌دهد. کتاب‌هایم تمام شده و در اولین فرصت که به تهران بیایم حتما کتاب‌های بیشتری می‌خرم.»