خط دهی جنجال رسانه ای به جنون توده ها

به گزارش افکارنیوز،تزریق جنجال و هیجان رسانه ای(Media Feeding Frenzy) را می توان از اصلی ترین و پایاترین ابزارهای حفظ حاکمیت مطلق رسانه های غرب بر افکار عمومی دانست. این اصطلاح، به وفور در قرن اخیر گذشته بر آمریکا، در قبال اقدامات رسانه ای آن ها برای فضاسازی ها و تقویت جنون توده ای به کار رفت. در واقع هیجان سازی رسانه ای، پوشش شدید رسانه ای در موضوعات مورد علاقه عموم مردم است.

در این نوع از خبرپراکنی، یک پوشش خبری گسترده در مورد یک اتفاق یا شرایط سیاسی شکل می گیرد که در آن انبوه عظیمی از روزنامه نگاران و اهالی رسانه به پوشش آن اتفاق خاص و جنجالی می پردازند و به طور ممتد، آن محور خبری را دنبال می کنند که در برخی موارد، با دامنه یافتن آن خبر یا شرایط تحمیلی در رقابت های رسانه ای، رسانه ها به صورت غیرارادی مجبور به پیگیری خبری و پوشش آن می شوند.

در طیفی برساخته از این نگاه به جنجال آفرینی ها، می توان سه نقطه عزیمت را تشخیص داد:

۱ - ابرجنجال ها:این جنجال ها به مثابه سیاه چاله ای می مانند که همه حوادثهم زمان با خود را به درون خود می مکند و مبنای تحلیل عمومی برای هفته ها و حتی ماه ها قرار می گیرند. مثل دوره های برگزاری انتخابات یا حوادثخاصی نظیرواترگیتیاایران کنترایارسوایی لوینسکیدر آمریکا.

۲ - جنجال های مهم:اتفاقات بزرگی که می تواند مسیر یک حرکت یا شخصیت اجتماعی و سیاسی را تغییر دهد یا حداقل به عنوان یک رویداد مهم در زندگی او به حساب آید. برای مثال می توان به مکالمه رئیس جمهور آمریکا با رئیس جمهوری ایران اشاره کرد که فضای رسانه ای گسترده ای را به خود اختصاص داد.

۳ -جنجال های زودگذر:این جنجال ها به صورت موقت اهمیت دارند و در واقع تأثیر معتنابهی از آن ها صادر نمی شود و بیشتر فشارهای کم اثر رسانه ای علیه یک شخص یا حرکت یا ساختار اجتماعی - سیاسی محسوب می شوند.

نکته بسیار مهم و کلیدی در فهم و ارزیابی یا حتی تجویز ابزار هیجان آفرینی رسانه ای، توجه به زمینه(context) جنجال آفرینی هاست. اساسا این حرکت رسانه ای، از زمینه به متن می رسد و معانی تلویحی هستند که متن جنجال ها را برمی سازند و رسانه ها آن را محور قرار می دهند. بر این اساس، هر زمانی که سوژه ای خاص به عنوان جنجال مطرح می شود، باید به هوش زمینه نگر گروه رسانه ای که آن جنجال را آفریده است دقت شود تا بتوان به درک درستی از موقعیت های زمانی و مکانی رسید. یعنی اگر امروز موضوعی خاص به عنوان جنجال رسانه ای در آمریکا مطرح می شود، به هوش ابزاری رسانه، ضرورت طرح آن جنجال و ضرورت دفع موارد جایگزین آن جنجال دقت شود تا بتوان به درک دقیق تری از سیاست های رسانه ای رسید. اینکه کدام سوژه ها، جنجال آفرین می شوند و کدام مکتوم و مطرود، جهت اصلی رسانه ها و التزامات سیاسی، حقوقی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن را روشن می کند.

در واقع ابرجنجال هایی چون پرچم واحد یا همجنس گرایی یا آزادسازی مصرف ماریجوانا یا حق سقط جنین و حتی حق خودکشی بیماران دردمند(euthanasia) و مانند آن ها، اصلی ترین دغدغه های مناسبات اجتماعی و طبیعی آمریکاییان را مخفی کرده و در بهترین حالت به یک جنجال زودگذر تقلیل داده است، چند مورد ذیل هرچند سراسر اهمیت هستند و از جمله نمونه های مهم مسائل واقعی زندگی مردم هستند، ولی به نفع حکومت و حاکمیت رسانه های آمریکایی است که به آن ها پرداخته نشود و دامنه گسترده ای پیدا نکنند و در این مسیر که حتی توجه جریان های انتقادی پیشرو از مسائل " اجتماعی بنیادی "(social) به مباحث" اجتماعی کوته نظرانه و فضل فروشانه "(societal) تغییر یافته است، مورد اقبال پرشور انتقادی ها نیز قرار نگیرد.

در ادامه چند نمونه از این قربانیان هیجان آفرینی هایی امروز که رسانه های غربی به عمد به آن ها نپرداخته اند اشاره می شود، مواردی که در لابه لای جنجال آفرینی رسانه ای چون قانون همجنس‌گرایی و زیر یک پرچم ماندن همه آمریکایی ها محو می شود؛ در حالی که هر کدام از آن ها از مهمترین مسائلی است که زندگی انسانی را می تواند تحت شعاع قرار دهد و مستقیما دولت آمریکا را متهم به نواقص و جنایات انسانی و طبیعی می کند.

اسلام گرایی، دشمن خودساخته آمریکایی ها

۱ -در حالی که دولت آمریکا، رسانه ها و کارشناسان اسلام هراسی، خطر افراط گرایی اسلامی در آمریکا را به حدی نشان داده اند که اساسا نیاز به مدرک و شاهدی برای اثبات وجود ندارد، اتاق فکر نیوآمریکا گزارشی را منتشر کرده است که نشان می دهد تعداد آمریکایی هایی که توسط تندروهای دست راستی کشته شده اند بیش از آمریکاییان مقتول توسط تندروهای اسلام گرا پس از ۱۱ سپتامبر هست.

گرینوالد و بگلی در یک نمودار جذاب، این وضوح موهوم از خطر افراط گرایی اسلامی در آمریکا را نشان داده اند و به مقایسه کشته شدگان ناشی از آن با کشته شدگان تصادفات و زنبور و رعد و برق و مانند آن پرداخته اند:

افزایش خشونت و خونریزی، ره‌آورد بسط دموکراسی آمریکایی

۲ -در حالی که آمریکا با شعار مقابله با افراط گرایی طالبانی و برگرداندن صلح و امنیت به افغانستان هجوم برد و عراق را نیز با هدف نابودی دشمن خطرناکی به اسم صدام حسین اشغال کرد و حدود ۶۸۰۰ آمریکایی در این دو حضور نظامی به کام مرگ کشیده شدند و حداقل مبلغ ۴ تریلیون دلار هزینه برآورد شده این دو جنگ به حساب می آید، بین ۱۵۴ هزار تا ۱۷۰ هزار شهروند بی گناه در این دو کشور کشته شدند و به این آمار باید حداقل ۵۰ تا ۶۰ هزار نیروی نظامی مخالف آمریکا را نیز اضافه کرد.

ولی از سال گذشته که نیروهای آمریکایی از افغانستان خارج شده اند، خشونت مداوم در افغانستان پس از اشغال تشدید شده است و ملجأ دموکراسی دست و پاشکسته افغانستانی(که همان پارلمان این کشور است) نیز از حمله طالبان در امان نمی ماند. در عراق جدید(پس از ۲۰۰۳) نیز، دولت اسلامی عراق(ISI) حضور خود را وسعت می دهد و داعش(ISIS) را راه می اندازد و غرب عراق امروز را مرکز یکی از خطرناک ترین نیروهای افراط گرا در جهان قرار می دهد. همه آنچه گفته شد مانع از آن نشده است که آمریکا در جنجال آفرینی رسانه ای خود، حضور خود در این دو کشور را مفید و مؤثر در ممانعت از افراط گرایی نداند. هرچند پیامدهای ناگوار آن برای کشورهای منطقه و حتی اقتصاد عمومی آمریکایی ها نیز در لابه لای پنهان کاری های رسانه ای ابررسانه ها گم می شود.

همواره رسانه های اصلی آمریکایی، حضور این کشور در عراق و افغانستان را توجیه کرده اند و آن را برای حفظ امنیت و رفاه خود ضروری و اقدام آمریکا را مؤثر دانسته اند. در حالی که نه تنها برای آن ها امنیت وافی را به دنبال نیاورد بلکه موجد ضررها و خسارت های فراوانی طبیعی، انسانی و مالی به کشورهای منطقه شد.

فرهنگ شکنجه گر در آمریکا

۳ -مطالعات یک مؤسسه معروف نظرسنجی در آمریکا نشان می دهد که افکار عمومی جهان مخالف با شکنجه هستند، که از این میان افکار عمومی آمریکایی متفاوت است. بر اساس این تحقیق، تقریبا ۵۰ درصد از ۴۰ ملیتی که مورد نظرسنجی قرار گرفته اند با استفاده دولت آمریکا از تکنیک های شکنجه در قبال متهمین برای جلوگیری از حملات تروریستی(با فرض گرفتن دوره پس از ۱۱ سپتامبر) مخالف هستند، این در حالی است که تقریبا ۶۰ درصد آمریکایی ها با این اقدام دولت آمریکا موافق می باشند.

تفاوت این نگاه را می توان در برساختن یک تصویر موهوم از حملات تروریستی با برجسته سازی این تهدید تعبیر کرد و به این ترتیب، به نوعی عامل بقای آمریکا را تنها در جنگ و مبارزه خلاصه می کند؛ این همان جنگی پایدار است که باید همواره علیه تهدیدات روزافزون ضدآمریکا وجود داشته باشد و معنابخش به زندگی آمریکایی هاست. این نگاه کنایه ای به رویکرد خصمانه هویت آمریکایی در قبال دیگر گروه ها نیز به حساب می آید که برای حفظ امنیت خود، هر اقدامی علیه دیگران را توجیه پذیر می دانند. به راحتی می توانید انبوهی از استنادات گسترده از اقدامات خشونت آمیز و شکنجه های نیروهای امنیتی و نظامی آمریکا علیه متهمین گوناگون را بیابید.

کتابچه قانون جنگ آمریکا؛ سند قانونی جنایات آمریکایی

۴ -روزنامه نگاران و رسانه ای ها را در همه جای دنیا به عنوان غیرنظامیان می شناسند. اما این امر واضح در کتابچه راهنمای قانون جنگ آمریکا با تغییراتی مواجه شده است. از این کتابچه برداشت می شود که روزنامه نگاران به عنوان تروریست های بالقوه معرفی شده اند یا در جای دیگر استفاده از سلاح های غیرمتعارف نیز جایز شمرده شده است.

پیامدهای عجیبی که حمل بر تقسیم بندی روزنامه نگاران می شود به راحتی به نیروهای نظامی آمریکا اجازه می دهد که به بهانه عضویت خبرنگاران به مجموعه های تروریستی یا استفاده تروریست ها از قالب های خبرنگاران، اهالی رسانه را هدف حملات نظامی خود قرار دهند و اصلا عجیب نیست اگر بتوان به راحتی لیستی طولانی از حملات نظامیان آمریکایی علیه خبرنگاران را یافت.

مستکبرانه ترین اقدامات نظامی را می توان به راحتی در این دفترچه ۱۲۰۰ صفحه ای از جانب مستبدترین کشور جهان شناخت. به راحتی در این کتابچه استفاده از اورانیوم ضعیف شده در جنگ های آمریکا تأیید شده است.

آشکارا اثرگذاری استفاده از این سلاح ها بر فقدان سلامتی مردم عراق ثابت شده است. ناهنجاری های مادرزادی گسترده ای که در شهر فلوجه عراق به واسطه استفاده آمریکایی از اورانیوم رقیق شده شایع شده است، کمتر از نمونه های ناکازاکی و هیروشیما نیست. بر طبق تحقیقی که مجله بین المللی تحقیقات محیط زیست و بهداشت عمومی منتشر کرد، میزان ابتلا به سرطان در مناطق تحت اشغال آمریکا در عراق، به دلیل استفاده از اورانیوم رقیق شده در حملات آن ها به بیش از ۴۰ برابر افزایش یافته است. این دست اقدامات از جانب کشوری رخ داده است که خود را قهرمان حقوق بشر معرفی می کند ولی آنچه در عمل اتفاق می افتد، قانونی کردن هرآن چیزی است که در مناسبات انسانی غیرقانونی و ممنوع بوده است.

آمریکا خود را مقید به عدم استفاده از بمب های ممنوعه و خوشه ای نیز نمی داند. در این مسیر در کنار برخی کشورهای منطقه از جمله عربستان سعودی قرار می گیرد که مقید به کنوانسیون منع تولید، ذخیره و انتقال مهمات خوشه ای نیستند. بمب هایی که برای مدت های طولانی می تواند در محیط باقی بماند و به عنوان تهدیدهایی دائمی و قابل انفجار، جان انسان ها به خصوص کودکان را تهدید کنند.

اسرائیلی ها، شهروندان درجه یک آمریکا

۵ -در زمانی که شهر دیترویت با بحران انسانی مواجه بود و پس از سیطره برشکستگی بر این شهر آب آشامیدنی بر هزاران خانواده قطع شده بود، اسرائیل درخواست افزایش تأمین اعتبار مالی نظامی خود را از آمریکا مطرح کرد. آمریکا سالانه مبلغ ۳۱۰۰۰۰۰۰۰۰ دلار به اقدامات نظامی اسرائیل کمک می کند. در ابتدای هر سال، این مبلغ به اسرائیل تحویل داده می شود و اسرائیل می تواند این مبلغ را در خود آمریکا سرمایه گذاری کند و پول بیشتری را از مالیات دهندگان آمریکایی به دست آورد. این در حالی است که مدت هاست که جاسوسی اسرائیل از آمریکایی ها آشکار شده است و شهرک سازی های آن ها، علی رغم مخالفت سازمان ملل و قطعنامه سال ۱۹۶۷، در کرانه باختری و بلندی های جولان ادامه دارد و می توان نمونه های فراوانی را از خیل بی شمار جنایات این رژیم مجعول احصا کرد.

آژانس جاسوسی آمریکا

۶ -ویکی لیکس در ژوئن اسنادی را از آژانس امنیت ملی(NSA) منتشر کرد که بر طبق آن، آژانس در جاسوسی از رؤسای جمهور سابق و کنونی فرانسه و اعضای کابینه دولت این کشور دخالت داشته است. این اسناد از نظارت آژانس بر ارتباطات رئیس جمهور فرانسه فرانسوا اولاند(۲۰۱۲ - تاکنون)، نیکولا سارکوزی(۲۰۰۷-۲۰۱۲)، و ژاک شیراک(۱۹۹۵-۲۰۰۷) و همچنین وزرای کابینه فرانسه و سفیر فرانسه در ایالات متحده استخراج شده است. این نمونه ای از یک پروژه طولانی مدت و گسترده در جاسوسی از کشورهای مختلف بوده است؛ بر این اساس اسناد ویکی لیکس مشخص می کند که آمریکا از ۳۵ کشور خارجی از جمله واتیکان جاسوسی می کرده است. البته مشخصا دولت آمریکا برای مدت های طولانی، جاسوسی از مردم خود را نیز در دست اقدام داشته است.

سکوت معنادار رسانه های اصلی در دوره ششم نابودی زمین

۷ -مدت مدیدی است که خیلی از اندیشمندان معتقدند زمین به دوره ششم نابودی و انقراض خود رسیده است، اما این روزها، این پیام وحشتناک بیشتر به گوش می رسد. علی رغم اقدامات حفاظتی که صورت گرفته، ولی دانشمندان معتقدند که گونه ها به سرعتی در حال نابودی هستند که از زمان انقراض دایناسورها به بعد سابقه نداشته است. حتی با این نرخ پس زمینه از نابودی و انقراض گونه ها و برآوردهایی که از ناپدیدشدن گونه های حفاظت شده وجود دارد، با وجود تدابیر حفاظتی که برای گونه های در معرض خطر انقراض صورت گرفته است محققان دریافتند که حیوانات هنوز در حدود ۱۵ تا ۱۰۰ برابر سریع تر از آن چیزی که انتظار می رود، در حال محو شدن هستند. مسئول مستقیم این نابودی ها نیز انسان ها هستند. به نظر می رسد عمل انسان، سیاره را به سرعت، به سمت مرگش هدایت می کند.

مرگ های بی کیفیت برای رسانه های اصلی غربی

۸ -از آنجا که بلایای طبیعی در بدایت امر ربطی به حکومت ندارند و می تواند نگاه آماده مردم در دریافت هیجانات را پاسخ دهد، همواره مورد توجه رسانه های اصلی و عمده غربی بوده اند. اما بلای طبیعی پاکستان مثل خیلی از بلایای جهان سومی که مورد توجه غرب قرار نمی گیرد، از منظر رسانه های توده ای غرب مغفول یا مطرود ماند. بعد از پنج روز آب و هوای گرم و شرجی در کراچی پاکستان، ۹۵۰ نفر جان خودشان را از دست دادند و این یعنی به ازای هر روز، ۱۵۰ نفر مردند. این در حالی است که در ازای مرگ ۹ نفر در کلیسای چارلستون، رسانه ها پوشش رسانه ای گسترده ای دادند و رئیس جمهور آمریکا مجبور به سخنرانی پراز احساسی شد. این به معنای بی اهمیت جلوه دادن این کشتار نیست، اما ای کاش برای این تعداد کشته شدگان پاکستانی نیز، به همان میزان پوشش خبری مورد توجه قرار می گرفت.

نتیجه گیری

همواره در مواجهه با جریان رسانه ای غرب باید به این نکته توجه داشت که کدام بستر و زمینه ای سبب شده است این خبر داغ شده مورد توجه رسانه های عمده(Mainstream) قرار بگیرد و کدام موضوعات اصلی و مهم، عمدا از صفحه خبررسانی ها و مراکز خبرپراکنی طرد و حذف می شوند.رسانه های عمده همواره منافع کلانی را دنبال می کنند که در تضاد جدی با منافع عموم مردم قرار میگیرد. موضوعاتی مورد رسانش قرار می گیرد که اهمیت عمده اجتماعی ندارند(مثل موضوع همجنس گرایی) و موضوعاتی از قبیل عدالت و مسئله رفع تبعیض با مقاومت رسانه های اصلی در انتشار مواجه می شود. توجه به این سبک خبر پراکنی به ما یاری می رساند تا اخبار واقعی و مهم را از اخبار برجسته شده و غیرمهم بازشناسیم.