زائر ۷۵ ساله خانه خدا از حج امسال می گوید
در چشمانش اضطراب به خوبی هویدا است. پا در سفری گذاشته که آرزوی تمام سال‌های دور و نزدیک زندگی اش بوده و زمانی این سفر نصیبش شده که پاهایش یاری اش نمی‌کنند.
 
پس از ۱۱ سال انتظار برای زیارت خانه خدا، اکنون قرعه به نامش افتاده است.
 
پیر زن ۷۵ ساله، سال‌ها به این امید که قرار است زائر خانه خدا شود روز را به شب رسانده است. این بار، اما انتظار به سر رسیده، ساکش را بسته و در صف انتظار است تا پس از طی مراحل لازم، سوار بر هواپیمایی شود که مقصد آن خانه خدا است.
 
نه تنها چهره اش که انگار گل‌های لباس سورمه‌ای رنگش نیز می‌خندند.
 
خودش می‌گوید: در تمام این سال‌ها امیدم به خدا بود. ۲ سال پیش به سفر کربلا رفتم و آنجا نیز اگر فرزندم من را همراهی نمی‌کرد نمی‌توانستم به زیارت بروم. آن زمان با خود گفتم زیارت سهم من است، می‌روم و نایب و الزیاره
پیرزن‌ها و پیرمرد‌هایی می‌شوم که دلشان برای این زیارت پر می‌زند.
 
وی می‌افزاید: خدا را شاکر بودم که به من فرزندی داده که حاضر است برای زیارت رفتن من تن به هر سختی دهد. 
زهرا خانم، پیر زن ۷۵ ساله با چنان شوقی از فرزندش تعریف می‌کند که برای دقایقی تمام چروک‌های روی صورتش در پشت خنده زیبایش محو می‌شوند.
 
دستانش دیگر نمی‌لرزند و هر بار که از فرزندش یاد می‌کند انگار قدرت دوباره‌ای پیدا می‌کند.
 
از او می‌پرسم حاج خانم از کدام استان عازم سفر مکه می‌شوید؟، در پاسخ می‌گوید: وقتی حاج خانم خطاب می‌شوم، انگار قند در دلم آب می‌کنند. اهل خوزستان هستم، اما قرار است با کاروان استان البرز به مکه مشرف شوم. پسر بزرگم همراه من است و یقین دارم که در این سفر با مشکلی مواجه نخواهم شد.
 
 
 
وی در ادامه به وضعیت جسمی نامساعد خود اشاره می‌کند و می‌گوید: ۵ سالی است که توان راه رفتن ندارم، به سختی قدم بر می‌دارم و برای جا به جایی از ویلچر استفاده می‌کنم. قبل از اینکه بخواهم به خانه خدا مشرف شوم خیلی‌ها به من گفتند که بهتر است بعد از حادثه منا و به شهادت رسیدن تعداد زیادی از مسلمان از این زیارت منصرف شوم، اما من تصمیم خودم را گرفته بود.
 
زهرا خانم می‌خواهد نایب و الزیاره همسرش نیز باشد که درست یک سال قبل از جنگ او و فرزندانش را تنها گذاشته است.
 
وی در این باره می‌گوید: یک سال قبل از آغاز جنگ، همسرم را به دلیل سکته قلبی از دست دادم. به سختی ۶ فرزندم را بزرگ کردم و در شرایطی که هیچ پولی حتی به عنوان پس انداز نداشتیم مجبور شدیم چند سال به عنوان خانواده‌ای جنگ زده به اصفهان عزیمت کنیم.
 
این زائر خانه خدا می‌افزاید: نه تنها خودم و ۶ فرزندم که مسئولیت مادر و مادر همسرم نیز با من بود. روز‌های خیلی سختی را گذراندم، اما همیشه روح بزرگ همسرم را در کنار خودم احساس می‌کردم. اکنون نیز احساس می‌کنم که جفا است که اگر بخواهم نایب الزیاره همسرم و تمام عاشقان این این سفر نباشم.
 
وی با بیان اینکه " در تمام سال‌های زندگی ام، خدا را در کنار خودم و فرزندانم احساس می‌کردم" می‌گوید: در تمام سال‌هایی که برای من به سختی گذشت، خدا را در کنار خودم احساس می‌کردم. نگاه ویژه خداوند باعث شد برای بزرگ کردن فرزندانم هیچ گاه به سایرین نیازمند نشوم و خوشحالم که اکنون زائر خانه خدا هستم.
 
زهرا خانم دست بند‌های الکترونیکی که برای زائران در نظر گرفته شده را قوت قلبی برای خود می‌داند و می‌گوید: تمام امید من به دست بندی است که به دست دارم. می‌دانم اگر به دلیل مشکلات حرکتی که دارم حتی از کاروان جا هم بمانم، فرزندم و اعضای کاروان می‌توانند من را پیدا کنند.
 
پیرزن نگاهش به روز‌هایی است که قرار است در خانه خدا سپری کند. دائم تسبیحش را در دست می‌چرخواند و ذکر می‌گوید. گویی از همان پله‌های هواپیما خود را بیش از هر زمان دیگری به خدای خود نزدیک می‌بیند.