به گزارش افکارنیوز به نقل از کیهان، اين عضو حزب منحله مشاركت در روز آنلاين نوشت: اپوزيسيون خود را متخصص نقد حكومت مي داند (كه در اين هم بايد شك كرد) ولي به گونه اي رفتار مي كند كه در كوچكترين نقد از خود عاجز است. آيا تاكنون ديده ايد كه يك ارزيابي از عملكرد ده ساله خود ارايه دهند كه در اين ده سال چه گفتند و چه كردند، و كدام يك از گفته ها و كرده ها درست يا غلط بود؟ نمي توان به گونه اي رفتار كرد كه هميشه و در هر حالتي چهار دست و پا پايين آمد.

وی می افزاید: یکی از مهمترین مشکلات منتقدین، عدم تفکیک میان نقش سیاستمدار و نقش تحلیلگر است. اگر به این تفکیک توجه نشود، مصداق لطیفه ملانصرالدین می شود که وقتی به صف نانوایی رفت و دید که شلوغ است و نان به او نمی رسد، گفت که کوچه بالایی آش نذری می دهند، مردم هم به هوای آش نذری صف نان را رها کردند و ملا تنها ماند. اندکی تامل کرد و گفت نکند آش بدهند، و خودش هم در پی جمعیت روان شد. بیان سخنان و اظهارات سیاستمدارانه را نباید مبنای واقعیت دانست. یکی از همزادهای این نگرش غلط اصل شدن فعالیت و مبارزه به عنوان مهمترین معیار برای سنجش درستی و غلطی نظرات است. مثلا اگر کسی زندان رفته باشد یا در زندان باشد، حتما سخن و دستورالعمل او معتبر و صحیح است، گویی که چون از درون مبارزه و کوره سوزان آن سخن می گوید، حتما واجد صداقت در انگیزه است و از سوی دیگر به هسته مرکزی حقیقت زلال دست یافته است و باید به نظرش چون وحی منزل نگریست و آن را بدون وضو نخواند. جالب این که دیگرانی هم که زندان ندیده اند برای آن که تحلیل های خود را معتبر کنند، چاره ای جز استناد به بیانات مبارزان سابق و لاحق ندارند.

عبدي با دوگانه توصيف كردن رفتار اپوزيسيون نوشت: در دفاع آنان از دموكراسي تا حقوق بشر و آزادي اين دوگانگي را كمابيش مي بينيم. براي نمونه يكي از موارد آن كه اين روزها مطرح است، مساله اردوگاه پادگان اشرف است. وقتي كه يك مجموعه افراد در يك شرايط كاملا بسته و استبدادي نگهداري مي شوند، به طوري كه از دسترسي به حداقل آزادي ها و افكار و اخبار محروم هستند، به جاي فشار آوردن به نهادهاي بين المللي براي برچيدن اين زندان و آزاد گذاشتن افراد آن براي انتخاب مسير خودشان، با اقدام دولت عراق كه در جهت اعمال حاكميت خود بر خاك اين كشور است مخالفت مي شود. اگر استبداد بد است و محروم كردن افراد از آزادي و دسترسي به رسانه ها مذموم و محكوم است، انجام اين كار براي گروه هاي سياسي به مراتب بدتر و ناپسندتر است تا دولت ها. فقط كافي است كه تصور شود اگر حكومت ايران به دست امثال مجاهدين خلق افتاده بود، الان از نظر حقوق بشر و آزادي هاي مدني با چه وضعيتي مواجه بوديم؟ اين ها كه در قرن بيست و يكم و در شرايطي كه اينترنت و ماهواره همه مرزها را درنورديده، و حتي حكومت هاي استبدادي هم ياراي مقابله با آن ها را ندارند،، با طرفداران و اعضاي خود تا اين حد بسته عمل مي كنند و مانع آزادي آن ها مي شوند، اگر ۳۰ سال پيش به قدرت مي رسيدند چه رفتاري با مردم و مخالفان خودشان مي داشتند؟ و آيا تاكنون كوششي جدي براي تعيين سهم آنان در بروز وضعيت پس از انقلاب شده است؟ آيا مجموعه اين رفتارها نبود كه صدها و هزاران فعال سياسي را از كشور خود دور كرد و از حيز انتفاع ساقط نمود؟ و متاسفانه فرآيندي كه پس از سال ۸۸ هم، به دليل برخي اشتباهات ديگر تكرار شد. من هر موقع كه وضعيت غلام حسين ساعدي را در پيش چشم خود تصوير مي كنم، متاسف مي شوم كه چگونه يكي از بهترين نويسندگان اين كشور كه هيچ چيز كمتر از بزرگترين نويسندگان داخل كشور نداشت، راضي شد كه به خارج برود و با آن وضع زندگي كند، و با آن وضع چشم از دنيا ببندد؟