"شنل" ؛ قطار سوژه‌های سردرگم‌ کننده

همیشه معتقد بودم اگر از فیلمی بتوانی حتی چند ثانیه قیچی کنی ولی خللی در فهم بیننده ایجاد نشود، همان چند ثانیه زیادی است و فیلم را در موضع ضعف قرار می‌دهد و بر خلاف سینمای ایران که اغلب با فیلم‌هایی مواجهیم که گاهی حتی اگر ۴۰-۳۰ دقیقه از فیلم حذف شود، هیچ تأثیر منفی‌ای در روند فیلم ایجاد نمی‌کند، «شَنِل» فیلمی است که هر سکانسش را باید دریابی تا از فیلم عقب نمانی. سوژه ضعف اجتماعی زن، با ترکیب شدن شرایط زندگی افغان‌ها در ایران از خطر تکراری بودن نجات پیدا می‌کند. بدون اغراق کردن و آزار بیننده، شرایط سخت یک زن تنهای افغان به تصویر کشیده می‌شود و با پایان مناسب، تماشاگر، راضی سالن را ترک می‌کند. در این فیلم شاهد یکی از بازی‌های خوب و غیرتصنعی باران کوثری هستیم و باقی بازیگرها هم رضایت‌مان را جلب می‌کنند. رضا بهبودی در ایفای نقش کارگر زحمتکش با ذات شیطانی به ‌قدری خوب ظاهر می‌شود که هر بار که در جلد جدیدی فرو می‌رود، به سرعت باورش می‌کنی و بازیگران هامون و آیدا، برخلاف بسیاری از فیلم‌ها که فاصله باورپذیری بین نقش‌های اصلی و فرعی زیاد است، بیننده را وادار به پذیرفتن اهمیت نقش خود در کنار صحرا می‌کنند. کارگردان به‌رغم اینکه مردهای بی‌مسؤولیت و هوسباز را در طبقه‌های مختلف اجتماعی از مهندس متمول تا کارگر ساده، به تصویر می‌کشد، جانب انصاف را نگه داشته و شخصیتی حمایتگر و قابل اعتمادی مانند هامون را به عنوان وزنه در فیلم به نمایش می‌گذارد. دروغگویی‌های پی در پی و مخفی‌کاری‌های دردسرساز شخصیت‌ها، فیلم‌های فرهادی را به ذهن متبادر می‌کند. دروغ‌هایی که برای حفظ شرایط موجود و چه بسا پیشرفت بهتر امور ساخته شده‌اند، ولی یکی یکی باعث دردسر و پیچیده‌تر شدن ماجرا می‌شوند. پنهان‌کاری بزرگ‌ترین نقطه ضعف شخصیت اصلی است، و اصلاً این روابط پنهانی، حتی به‌ظاهر مشروع، شروع قصه است. هرچند شرایط ناسالم جامعه، صحرا را ناچار به پنهان‌کاری کرده و این ترس از فاش شدن‌ها او را بیشتر و بیشتر به قعر گرفتاری فرو می‌برد اما در نهایت کودکی که اغلب به‌عنوان نقطه ضعف زن‌های مطلقه در فیلم‌های ایرانی ظاهر می‌شود، سبب قوت قلب و تصمیم درست و شجاعانه صحرا می‌شود. این زن که با مخفی کردن حقایقی توانسته به موقعیت فعلی برسد، حالا با تهدیدهایی برای فاش شدن این حقایق و حتی امور خصوصی خود مواجه است و این ترس‌ها، تصمیم‌گیری را برایش سخت‌تر می‌کند، چون با مرد هفت‌خطی مواجه است که گویا تمام ترفندها را حفظ است و به هیچ شکلی دم به تله نقشه‌های صحرا و دوستانش نمی‌دهد. با وجود پیکره نسبتاً خوب فیلم، در بعضی از بخش‌های قصه، اتفاقات از دست کارگردان درمی‌رود و سوالات تماشاگر بی‌پاسخ می‌ماند؛ مثل قضیه شناسنامه حمید که در ابتدا یکی از عوامل شوکه شدن و شروع قصه صحراست ولی در اواخر فیلم از زبان صحرا می‌شنویم که از این موضوع مطلع بوده و تعلیق ساختگی و اغراق شده‌ای که درباره انتشار عکس‌های خصوصی صحرا، به فیلم تحمیل شده، بد عمل می‌کند و به جای اینکه کمکی به کشش فیلم کند، به ساختارش ضربه می‌زند. مثل بسیاری از فیلم‌هایی که در جشنواره فجر شاهدش بودیم، شنل هم گویی از یک مشاوره یک‌ساعته پزشکی محروم بوده و اطلاعات داده شده در خلال فیلم به قدری غلط و عوامانه است که حتی یک بیننده متوسط از نظر سواد پزشکی هم برایش سوال ایجاد می‌شود که چطور ممکن است مردی ۴ سال پیش امکان بچه‌دار شدن داشته و حالا ندارد. این قصه تکراری درباره زن‌ها محتمل است، چرا که سقط عمدی، شرایط رحم و امکان باروری را تغییر می‌دهد ولی اصولاً سقط جنین توسط زن، تغییری در توانایی باروری مرد ایجاد نمی‌کند! و اینجای قصه و دیالوگ‌های مربوط به آن صرفاً به این جهت است که اولاً آیدا هم در خیل مخفی‌کاران قرار بگیرد و موضوع جدی‌ای برای گناهکاری‌اش پیدا شود و ثانیاً به زور حرف‌هایی درباره اسپرم و رحم اجاره‌ای به خورد بیننده داده شود و علامت سوال‌هایی برایش ایجاد کند. تعدد موضوعاتی که هر کدام می‌تواند دستمایه یک فیلمنامه خوب باشد، ذهن بیننده را خسته می‌کند، کودکان کار، ازدواج اجباری، ازدواج در قبال پول، شرایط نامساعد و غیرانسانی عزیزان افغان در ایران، سوءاستفاده و اخاذی، روابط پنهانی و... که به بعضی از این موارد در حد ۲ تا ۳ دقیقه در فیلم پرداخته می‌شود اما به دلیل تنوع مسائل و مصائب، گاهی برای تماشاگر سردرگمی ایجاد می‌کند اما به طور کلی «شَنِل» فیلم خوبی است و بخوبی توانسته نه قصه را فدای مضمون کند و نه مضمون را فدای قصه.